سر خط اخبار

کد خبر:33870
پ

کتاب نوروزی/ «پنجره‌های تشنه» ماجرای عطش و اشتیاق مردم به حسین‌بن‌علی است

«پنجره‌های تشنه» روایت سفر ضریح جدید امام حسین (ع) از شهر مقدس قم به سمت کربلاست که انتشارات سوره مهر آن را به چاپ رسانده و خواندنش در تعطیلات نوروزی خالی از لطف نیست.

کتاب «پنجره‌های تشنه» روز نوشت‌های مهدی قزلی از انتقال ضریح جدید امام حسین علیه السلام از قم به کربلا در سال ۱۳۹۱ است که انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.

یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد این کتاب ۳۱۳ صفحه‌ای واکنش مردم شهرهای مختلفی است که در مسیر انتقال ضریح از قم به کربلا بروز داده‌ شده، در حقیقت «پنجره‌های تشنه»، فقط یک سفرنامه نیست که صرفاً به توصیف اماکن و آدم‌ها و غذاهای هر محل و مکان بپردازد، بلکه نتیجه نگاه هنرمندانه، کنجکاو و نکته‌یاب نویسنده در برخورد با مردمان هر منطقه است. «پنجره‌های تشنه» گویا قصه عطش و اشتیاق مردم به حسین‌بن‌علی است، قصه حب آل علی در میان ایرانیان است، بروز طوفان احساساتی است که ارادت ساکنان این مرز و بوم را به سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) نشان می‌دهد.

مهدی قزلی که قلم شیوا و روانی در بازگویی وقایع دارد در «پنجره‌های تشنه» جزء به جزء احساسات و بازخوردها را در مواجهه ایرانیان با ضریح امام سوم شیعیان به مخاطب نشان می‌دهد. وی در این سفر راوی یک سفر سرشار از عشق است و این ضریح است که باید درد دل‌های مردم را در طول این مسیر سخت بشنود و آنها را به ارباب برساند، ضریحی که سفرش را از قم و در کنار حرم بانوی کرامت حضرت معصومه (س) آغاز کرد و در پایان هم در حرم سرور تشنه لبان آرام گرفت.

قزلی در این اثر از موقعیت‌های طنز استفاده کرده‌ تا فضای داستان صرفا عزاداری نباشد و به واسطه اتفاقات شیرین همچنان جذابیت خود را حفظ کند. او بنا بر ضرورت در بخش‌هایی از کتاب گاه نگاهی جامعه‌شناسانه به موضوعات، اتفاقات و شرایط دارد، گاهی همانند یک دوربین بی‌طرف رویدادها را ثبت و ضبط کرده و گاه نیز با توجه به دغدغه‌ها و حساسیت‌هایش به نقد برخی افراد و یا برخوردهایشان پرداخته است که به نوعی شیوه ابتکاری وی در سفرنامه نویسی تعبیر می‌شود.

این اثر به واسطه شخصیت‌ها و کاراکترهایش ادبیات ساده و قابل فهمی دارد بنابراین اگرچه نثر کتاب ساده است، اما ابعاد جامعه‌شناسانه و روان‌شناسانه‌ی آن ساده نیست چراکه سیمای واقعی مردم ایران را آنچنان که هست به نثر کشیده است.

کتاب «پنجره های تشنه» که شامل وقایع ۱۸ روز پاییزی سال ۱۳۹۱ در انتقال ضریح آقا امام حسین (ع) از قم به کربلا است، به احساساتی اشاره دارد که گاه با توصیف صحنه روبه رو شدن یک پیرمرد و پیرزن روستایی با ضریح جدید امام حسین(ع) و گاه با ابراز ارادت مردم به خادمان و بانیان ساخت و انتقال این ضریح بروز داده شده است.

از اهمیت و جایگاه این کتاب همین بس که مقام معظم رهبری تقریظی بر آن نوشته‌اند. متن تقریظ رهبری برای این کتاب بدین شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
 این حسین کیست که عالم همه دیوانه‌ى اوست
 این چه شمعی است که جانها همه پروانه‌ى اوست
 اى شعله‌ى فروزان، اى فروغ تابان، اى گرمابخش دلهاى خلایق! تو کیستى با این شکوه و جلال، با این شیرینى و دلنشینى، با این هیبت و اقتدار، با این همه لشکر دل به همراه، با غلغله‌ى فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت میکنند؟ تو کیستى اى نور خدا، اى نداى حقیقت، اى فرقان، و اى سفینه النجاه؟ چه کرده‌اى در راه خدایت که پاداش آن خدائى شدنِ هر آن چیزى است که به تو نسبت میرساند؟ بنفسى انت، بروحى انت، بِمُهجَهِ قلبى انت، و سلام الله علیکَ یومَ وُلِدتَ و یوم اُستُشهِدتَ مظلوماً و یوم تُبعَثُ فاخِراً و مَفخَراً. ۲۹/۲/۹۳
بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکته یاب.»
(خواندم تا ۲۸/۲/۹۳)

در بخشی از این کتاب با عنوان هدیه‌ای طلایی به حسین می‌خوانید:

یک روز جمعه، صبح زود، اتفاقی، گذرم به کارگاه ساخت ضریح افتاد. دیدم مردمی آمده اند پشت در، ولی در بسته است. به یکی دو نفر زنگ زدم. آمدند و در را باز کردند. مرد جوانی با زنش داخل شد. آن موقع ضریح فقط اسکلت چوبی بود. آنها اطراف سازه چوبی یک دوری زدند، بعد آمدند جلو و گفتند: ما برای ساخت ضریح هدیه ای داریم. چه کنیم؟

گفتم: در خدمتم. دیدم یک گردن بند و یک سرویس کامل طلا، که انگار نو بود، گذاشتند روی میز. گفتم: بفرمایید بنشینید تا من رسید بنویسم. جوان گفت: احتیاجی به رسید نیست. بعد ادامه داد: ما دیشب عروسی مان بود. مراسم که تمام شد، به خانه مان رفتیم و تلویزیون را روشن کردیم. خبر ساخت ضریح امام حسین پخش می شد.

خانمم گفت که شب اول زندگی مان است؛ دوست دارم طلاهایم را ببرم آنجا هدیه کنم. همان موقع، لباس هایمان را عوض کردیم و از خانه مان، در کرج، راه افتادیم و ساعت سه چهار به قم رسیدیم. به حرم رفتیم و زیارت کردیم و از ساعت شش و نیم هم پرسان پرسان اینجا را پیدا کرده ایم و منتظر نشسته ایم.

گفتم: یعنی شما عروس و داماد یک شبه هستید و این ها طلای عروسی است. دختر که گریه می کرد، گفت: «همه جانمان فدای امام حسین! این طلاها که چیزی نیست.» گفتم: اجازه بدهید، برای مستندات کارگاه، از شما فیلمی بگیریم. اولش قبول کردند، اما تا ما به خودمان بیاییم و همدیگر را خبر کنیم، آنها رفته بودند؛ بدون فیلم، بدون رسید.

کتاب «پنجره‌های تشنه» پیش از ترجمه به زبان‌های دیگر، به زبان عربی و با نام «الضریح العطشان» چاپ شده است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید