کد خبر:29659
پ

۲۴ بهمن سالروز شهادت سردارشهید محمدحسین باقرزاده

سردار شهید محمدحسین باقرزاده در دفتر خاطراتش نوشته بود: آرزو دارم دست و پاهایم قطع شود کربلا‮ را ببینم و بعد شهید شوم.

به گزارش ۳۶۱ درجه ایران، سردار شهید محمدحسین باقرزاده در دفتر خاطراتش نوشته بود: آرزو دارم دست و پاهایم قطع شود کربلا‮ را ببینم و بعد شهید شوم.

آرزو دارم کربلا‮ را ببینم و شهید شوم

به گزارش ۳۶۱ درجه ایران، مطالب زیر یادی از سردار شهید محمدحسین باقرزاده جانشین، علمدار و یار باوفای حاج بصیر از گردان یارسول (ص) لشکر ویژه ۲۵ کربلا است.

شهید باقرزاده در عملیات غرورآفرین والفجر هشت در شهر فاو عراق در ۲۴ بهمن‌ماه ۱۳۶۴ در اوج مظلومیت و گمنامی به شهادت رسید و پیکر پاکش در گلزار شهدای سید نظام‌الدین (س) شهرستان قائمشهر به خاک سپرده شد.

فروزان رضایی همسر شهید محمدحسین باقرزاده می‌گوید: شب اول ازدواج با هم به گلزار شهدا رفتیم. محمدحسین گفت: «جای من اینجا است‮ ‬و‮ ‬روزی‮ ‬هم‮ من‮ باید‮ ‬در‮ ‬کنار‮ ‬همین‮ ‬شهدا‮ ‬جا‮ ‬بگیرم.» بعد از چند روز رفتیم پابوسی آقا امام رضا (ع). محمدحسین ساعت‌ها در حرم گریه می‌کرد. پرسیدم: چی شده؟‮ ‬چرا‮ ‬‬گریه‮ ‬می‮‌کنی؟ جوابی‮ ‬نمی‮‌داد. آخرین باری که به جبهه می‌رفت گفت: می‌دانی چرا در حرم آقا امام رضا‮ (ع) گریه می‌کردم؟ گفتم: چرا؟ با حالت غریبی گفت: از آقا می‌خواستم که ازدواج با تو باعث این نشود که من از هدف اصلی زندگی‌ام دست بکشم. گفتم: چه هدفی داری؟ گفت: هدفم همان رسیدن به خدا و شهادت در راه او است.

آرزو دارم کربلا‮ را ببینم

رضایی گفت: در دفتر خاطراتش نوشته بود، آرزو دارم دست و پاهایم قطع شود کربلا‮ را ببینم بعد شهید شوم.

وی تصریح کرد: خواب دیده بود در یک عملیات بزرگ که ما‮ ‬پیروز‮ ‬آن‮ ‬بودیم، شهید شده است‮. ‬بعد از دیدن آن خواب،‮ حال و هوای دیگری داشت و‮ برای شرکت‮ ‬در‮ آن عملیات لحظه‌شماری می‌کرد.‮ از ما خداحافظی کرد و قرار بود فردا صبح همراه با کاروان به جبهه برود. هنگام شام دیدم،‮ ‬محمدحسین برگشت‮. با تعجب گفتم: چرا برگشتی؟‮ با چهره‌ای غمگین جواب داد: گفتم این شب آخری را هم پیش شما باشم. صبح که می‌رفت، چند قدمی دور‮ ‬نشده‮ ‬بود، برگشت چند لحظه به من نگاه کرد، چیزی نگفت. گفتم: چیزی جا گذاشتی؟ سرش را به علامت نه بالا برد، حرکت کرد و رفت.

رضایی ادامه داد: محمدحسین هیچ وقت موقع رفتن به پشت سرش نگاه نمی‌کرد و حتی به من اجازه نمی‌داد که پشت سرش بیرون بروم. همیشه‮ می‌گفت: دل ندارم چهره‌ات را ببینم. ولی آخرین باری‮ ‬که‮ ‬داشت‮ ‬می‮‌رفت، هم به من اجازه داد که بیرون بیایم‮ و هم به پشت سرش نگاهی تکرارنشدنی کرد. خیلی خوشحال بود شاید فهمیده بود که وقت‮ ‬آن‮ عملیات بزرگ‮ ‬و‮ ‬تعبیر‮ ‬شدن‮ ‬خوابش رسیده‮ ‬است.

وی ادامه داد: وقتی از تلویزیون مارش عملیات والفجر هشت را شنیدم، دلم لرزید و هر لحظه انتظار این را داشتم که خبر شهادت محمدحسین را به من بدهند. چند روز بیشتر طول نکشید که بالاخره خواب‮ ‬محمدحسین‮ ‬تعبیر‮ ‬شد‮ ‬و‮ از طریق برادرم متوجه شهادتش شدم.

این همسر شهید عنوان کرد: همیشه درباره شهادتش با من صحبت می‌کرد که مرا آماده کند و می‌گفت: زیباترین کاری که در شهادت من می‌توانی بکنی، این است که مثل حضرت زینب (س) صبور باشی تا من از شهادتم نهایت لذت را ببرم‮. به وصیتش عمل کردم و‮ خیلی صبورانه برخورد کردم‮. در واقع از قبل آماده هر اتفاقی بودم.

وی گفت: پسرم اباالفضل که دو ساله بود بعد از شهادت پدرش مرتب مریض می‌شد و دائماً سراغ بابا را از من می‌گرفت. هر روز غروب موقع اذان که‮ ‬می‮‌شد،‮ می‌گفت: عکس بابامو بدین. عکس را بغل می‌کرد و می‌بوسید و روی پاهایش می‌گذاشت و به خیال خودش لالا،لالا می‌گفت تا بابا بخوابد.  

‬سید‮ ‬صادق‮ ‬ساداتی‮ همرزم شهید محمدحسین باقرزاده ‬می‮‌‬گوید‮:‬ ما مراسمی تحت عنوان بزرگداشت سردار شهید ناصر بهداشت در قائمشهر داشتیم، من به عنوان مجری در کنار تریبون نشسته بودم محمدحسین آمد پیشم، چند خاطره از شهید بهداشت برایم تعریف کرد. از‮ ‬او‮ ‬پرسیدم: کی می‌خواهید به جبهه بروید؟ گفت: احتمالاً فردا یا پس فردا‮. ولی من الآن‮ ‬می‌خواهم حرکت کنم. گفتم شاید‮ ‬دیگه‮ ‬برنگردی،‮ ‬آخرین‮ ‬حرفت‮ ‬چیه؟‮ ‬می‮‌خوام‮ ‬یادگاری‮ ‬پیشم‮ ‬بمونه‮. ‬گفت‮: ای کاش من هم می‌توانستم مثل ناصر بهداشت باشم،‮ ‬ای کاش همه‮ ‬ما مثل ناصر بهداشت‮ ‬بودیم. ناصر سرباز سرافراز امام شد و در نهایت به آرزویش یعنی‮ ‬همان‮ ‬شهادت‮ ‬رسید. گفتم: شماها هم دارید راه ناصر را ادامه می‌دهید‮. ‬گفت: من تا ناصر بهداشت فاصله زیادی داریم. من‮ ‬لایق‮ ‬شهادت‮ ‬نیستم،‮ شهادت نصیب من نمی‌شود.

محمد حسین باقرزاده در ۲۶ شهریور ۱۳۳۹ از مادری به نام ام البنین ناساری در قائمشهر متولد شد. پدر او ابراهیم از راه رانندگی معاش خانواده را تامین می کرد.

باقرزاده سرانجام در ادامه عملیات والفجر ۸ و در ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ بر اثر اصابت تیر مستقیم به سرش به شهادت رسید.

پیکر پاک این شهید بزرگوار در گلزار سیدنظام الدین قائمشهر به خاک  سپرده شد.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

اخبار فوری