کد خبر:21623
پ

یک روز با فروشنده مترو/ از ناملایمت‌ها تا دعای خیر

شرایط اقتصادی بسیاری از زنان سرپرست خانواده به گونه‌ای است که مجبور به دستفروشی در مترو یا اماکن عمومی می‌شوند و همین امر مشکلات زیادی برایشان به دنبال دارد.

به گزارش تحریریه ۳۶۱ درجه ایران، سامانه حمل و نقل عریض و طویلی که معمولا به فاصله زمانی چند دقیقه هزاران مسافر را در طول روز جابجا می‌کند، بعد از گذشت بیش از دو دهه حالا دیگر در تهران شلوغ و پرجمعیت به یکی از مهم‌ترین و کم‌هزینه‌ترین راه‌ها برای جابجایی افراد تبدیل شده است. به طوریکه اگر بخواهیم از شرقی‌ترین منطقه تهران به غربی‌ترین بخش آن برویم، مترو بهترین گزینه ممکن است.

مترو با همه مزایا و راحتی‌هایی که برای مسافرانش مهیا کرده امروز به فروشگاه سیار هم تبدیل شده است چراکه بسیاری از افراد برای فروش محصولات متعدد و متنوع بازار شلوغی بهتر از مترو را نمی‌یابند. کافی است برای مدت زمان محدودی هم که شده به مترو تهران سری بزنید تا خیل عظیم دستفروشانی که به دنبال کسب درآمد وارد مترو شده‌اند را ببینید. از لباس گرفته تا برندهای فیک و تقلبی لوازم آرایشی و بهداشتی و انواع ریسه، وسایل تزئیناتی، لوازم جانبی موبایل و خوراکی‌ها و تنقلات در این بازار بی‌در و پیکر که البته مورد انتقاد بسیاری از مسافران هم هست، پیدا می‌کنید.

گاه حضور چندین فروشنده به صورت همزمان و ایجاد آلودگی صوتی برای مسافرانی که خسته و در حال رفتن به منازل یا محل کارشان هستند قوانینی چون ممانعت از ورود متکدیان و دستفروشان را تشدید کرده است اما آنچه این افراد را به سمت ایجاد بازار فروش در مترو جلب می‌کند این است که این فضا هم هزینه‌ای برای فروشندگان ندارد و هم آنها را با تعداد زیادی از مصرف‌کنندگان و خریداران کالا روبه‌رو می‌کند. پای درد و دل بسیاری از مسافران که بنشینیم با انتقادهای ریز و درشتی مواجه می‌شویم که عدم تعبیه فضای مناسب و تخصیص غرفه‌های مترو بااجاره پایین به فروشندگان را علت اصلی بی‌نظمی‌های بوجود آمده معرفی می‌کند. از سویی دیگر فروشندگان مترو تحت هیچ شرایط و ضوابطی حاضر به ترک این بازار متحرک نیستند.

خانم کمالی یکی از فروشندگان لباس‌های زنانه در متروست. او درباره فروشش در این بازار می‌گوید: «هیچ مالیاتی پرداخت نمی‌کنم و چون پیش از این مغازه فروش لباس داشتم دستگاه کارتخوانم را با خود به مترو می‌آورم تا حتی کسانی که پول نقد هم ندارند بتوانند لباس دلخواهشان را خریداری کنند و میزان فروش من هم بالا برود.»

او که سرپرست خانوار است با اشاره به شرایط نابسامان اقتصادی و مالی می‌گوید: «چاره‌ای جز فروش در مترو ندارم چون نه سواد و تخصص خاصی برای انتخاب شغل دیگری دارم و نه سرمایه‌ای که بخواهم از مترو بروم. برای تهیه کالا به بازار تهران مراجعه کردم و به واسطه چندین بار خرید و خوش‌حسابی توانستم نظر برخی از بازاریان را که با چند فروشنده مترو هم کار می‌کنند، جلب کنم تا به من هم لباس با قیمت پایین‌تری بدهند. البته مدتی هم به بازارهای مرزی سر زدم اما دردسر خرید و آوردن و بعد هم فروش جنس‌های گران و البته خارجی در مترو برایم دردسرهایی داشت که ترجیح دادم همین محصولات با برند ایرانی را بفروشم.»

کمالی که از میزان فروشش در مترو به نسبت راضی است می‌گوید: «این بازار توانسته کمک خوبی برای تامین مخارج زندگی‌ام باشد، از سوی دیگر مالیاتی بر گردنم نمی‌گذارد و از همه مهم‌تر مدت زمانی که صرف فروش می‌کنم هم در اختیار خودم است. گاه حوصله ندارم یا مریض هستم ساعت‌های کمتری به مترو می‌آیم و وقتی هزینه کلاس‌های درسی یا کرایه خانه را باید پرداخت کنم، ساعت‌های بیشتری را در واگن‌های مترو می‌گذرانم.»

خانم کمالی از دردسرها و سختی‌های کارش می‌گوید، از رفتار بد برخی از افراد، نگاه بالا به پایینی که برخی از مسئولان سکوهای قطار و حتی مسافران با فروشندگان دارند، از انتظارهایی که برخی‎‌ها در این بازار بی‌در و پیکر دارند، می‌گوید و در نهایت از خانواده‌ ۴ نفره‌ای که با فوت همسرش فشارهای زیادی را به او تحمیل کرده است.

درباره میزان فروشش هم اینگونه بازارش را تشریح می‌کند: «گاه که مردم حالشان خوب است فروش بیشتری دارم. بعضی از روزهای تعطیل یا در آستانه جشن‌ها میزان فروشم بالا می‌رود گاهی روزانه حتی ۴۵۰ تا ۶۰۰ هزار تومان هم می‌فروشم. البته فروشم صرفا به مترو محدود نیست چون با کانالی که در شبکه‌های مجازی راه‌ انداخته‌ام، بسیاری از لباس‌ها را در صفحه فروشم معرفی می‌کنم و در همین مترو به سفارش‌دهندگان تحویل می‌دهم. گاهی وارد واگن که می‌شوم با دیدن مسافرهای ولو و وارفته‌ای که در حال چرت زدن هستند می‌فهمم که در این قطار فروشی نخواهم داشت بنابراین با کمترین سر و صدا آن واگن را ترک می‌کنم.»

کمالی درباره اتفاقاتی که به واسطه فروش در مترو برایش رخ داده می‌گوید: «هفته پیش حوالی ساعت ۶ وارد واگن بانوان شدم جز من چند فروشنده دیگر هم در قطار بودند صبر کردم تا تبلیغات خود را انجام دهند و بعد من لباس‌هایم را نشان دهم، در بین تبلیغ فروش یکی از همکارانم یکی از مسافران قطار از جای خود بلند شد و در حالی که بر سر ما داد می‌زد و از صدای بلند و برهم خوردن آرامش مسافران گلایه می‌کرد ما را از قطار بیرون انداخت و دست ماموران مترو سپرد. گاه رفتارها به قدری دلسردکننده و ناراحت‌کننده است که امثال من فقط اشکشان سرازیر می‌شود اما گاه همکارانم در مقابل مسافران می‌ایستند و آنها هم پرخاشگری و فحاشی می‌کنند. در مترو چنین اتفاقاتی به وفور برای ما رخ می‌دهد و اگر فروشنده محصولی باشیم که در میان آقایان مشتری دارد به ناچار باید وارد واگن‌های میانی قطار شویم که مشکلاتمان را هزار برابر می‌کند.»

او صحبت‌هایش را در بازگویی خاطرات فروشندگی‌اش در مترو اینگونه به پایان رساند: «روزی در بین مسافران مترو مشغول تبلیغ بودم که پیرزنی خیره به چشمانم فقط تماشایم می‌کرد. از پشت ماسک سفید رنگش چین‌های کوچیک و بزرگ کنار چشمش را دیدم که نشان می‌داد با چه دقتی به حرفهایم گوش می‌دهد و چه لبخند محبت‌آمیزی از زیر همان ماسک می‌زند. صبر کرد حرفهایم تمام شد و در آخر دعای قشنگی برایم کرد. محبتی که در آن نگاه بود را هیچگاه فراموش نمی‌کنم.»

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

اخبار فوری