کد خبر:21168
پ

فکر کرایه‌خانه شبهایم را بلندترین شب سال می‌کند/ میون دارا و ندار فقط یه نون فاصله هست

اگرچه دیدن لبخند همشهریان نور امید به وجود شادی در جامعه را زنده می‌کند و هر رهگذری را به شکرگذاری برای این همه فراوانی و خوشبختی وادار میکند اما فراموش نکنیم که به واسطه شرایط بوجود آمده برخی‌ها مجبورند از کنار آنچه برای خیلی‌ها عادی شده عبور کنند و با حداقل‌ها شادی را به خانه‌هایشان ببرند.

به گزارش خبرنگار ۳۶۱ درجه ایران، در میان همه کادوها و تنقلات پیچیده شده در پر زرق و برق‌ترین بسته‌بندی‌ها که به بهانه‌های شب یلدا در ویترین مغازه‌ها جا خوش کرده و رخ‌نمایی می‌کند، برخی‌ها چه هنرمندانه صورت خود را با نداری‌هایشان سرخ نگه داشته‌اند. در صورتی که عمده افراد فکر می‌کنند نمی‌شود از جلوی ویترین‌های مغازه‌هایی که بخاطر شب یلدا نورپردازی‌ و تزئین شده‌اند به آسانی گذشت یا حتی از دیدن جدیدترین و شیک‌ترین بسته‌بندی‌ها راحت صرف نظر کرد، برخی‌ها به واسطه دغدغه‌ها و فشارهای مالی هر شبشان بلندترین شب سال است.

اگرچه دیدن لبخند همشهریان نور امید به وجود شادی در جامعه را زنده می‌کند و هر رهگذری را به شکرگذاری برای این همه فراوانی و خوشبختی وادار میکند اما فراموش نکنیم که به واسطه شرایط بوجود آمده برخی‌ها مجبورند از کنار آنچه برای خیلی‌ها عادی شده عبور کنند و با حداقل‌ها شادی را به خانه‌هایشان ببرند.

به گزارش اختصاصی خبرنگار ۳۶۱ درجه ایران، آقا مرتضی یکی از همین شهروندان آبرودار و باصفایی است که به قول خودش چراغ خانه را با نور دل و امید به خداوند روشن نگه‌ داشته است. پای درد دل و حرفهایش که می‌نشینم چیزهایی را بازگو می‌کند که گویا وضعیت نابسامان مالی‌اش او را به گفته خودش از فقر به غنی‌شدن رسانده است. در گپ و گفت خودمانی‌مان بارها تکرار می‌کند«میون دارا و ندار فقط یه نون فاصله هست». معتقد است ذهن نباید فقیر باشد، مغز نباید به دنبال چیزهای زودگذر و خوشی‌های لحظه‌ای باشد!! در جملات اولیه فکر می‌کردم از نداری به شعارهای کلیشه‌‌ای افتاده اما کمی که بیشتر با او و خانواده‌اش آشنا شدم متوجه جهان‌بینی و نوع نگاهی که او را به تعالی رسانده، شدم.

آقا مرتضی کارگر ساده ساختمانی است که با حقوق سه میلیون تومان در خانه ۴۰ متری اجاره‌ای در همین شهر زندگی می‌کند. او زندگی را از دریچه‌ای دیگر می‌بیند یا شاید شرایطش او و خانواده‌اش را طوری بار آورده که سبک زندگی متفاوت‌تری داشته باشند. از نداری‌هایش باکی ندارد و اگر به حرفهایش گوش کنیم شاید حتی غرور مردانه‌اش را در پس نداشتن‌هایش جور دیگری تعریف می‌کند. از شب یلدا پرسیدم، لبخندی به لب زد و خیلی ساده گفت برای ما همیشه شب یلداست!!! زمانی که فکر کرایه سرماه هستم شبهایم بلندترین شب سال می‌شود، اما همه اینها گذراست، نگاهی به اطرافش می‌اندازد و با حرکت سر به فرزندانش اشاره می‌کند و می‌گوید: «سرمایه‌هایم در حال رشد هستند، روزی که بزرگ و مستقل شوند فراموش نمی‌کنند که هستند مردمی که نداری را بهانه‌ای برای هر گناه و اشتباه نمی‌کنند، چشمشان سیر است و خوشبختی واقعی را در همین آلونک ۴۰ متری حس کرده‌اند پس به دنبال آن در زندگی‌های لوکس و آنچنانی نمی‌روند.»

در توصیف شب یلدا می‌گوید: «خانواده من و همسرم در روستایی در یزد هستند و ما هرساله در همین جمع ۴ نفره ساعتی را در کنار هم به شادی جشن می‌گیریم البته اگر از نظر برخی‌ها جشن باشد! اگرچه شرایط مالی اجازه خرید خوراکی‌های زیاد را به ما نمی‌دهد اما معمولا در چنین شبی همسرم برنج می‌پزد و من که می‌دانم حجم غذا زیاد نیست با نان تازه به خانه می‌آیم تا به بهانه اینکه برنج رو باید با نان خورد، راحت‌تر بچه‌هایم را سیر کنم.

برخلاف برخی پدرها که با سفارش‌های ریز و درشت بچه‌ها و همسر یا حتی تلفن خوردن‌های متوالی خریدهایشان تمام می‌شود، من هیچ تماسی در زمان آمدن به خانه ندارم چون خانواده‌ام از جیب خالی من خبر دارند. وارد محله که می‌شوم وانتی‌ها صف کشیده‌اند، دوستان و رفقای میوه‌فروشم، میوه‌های نسبتا معمولی را برایم کنار گذاشته‌اند، آنها هم از بی‌پولی ام خبر دارند، بار میوه را که جدا می‌کنند آنهایی را که کامل خراب نشده یا قابل خوردن است را از درجه یک و دو تفکیک می‌کنند و در مشماهای یک یا دو کیلیویی می‌کشند. هندوانه را هم معمولا از اکبرآقا وانتی می‌خرم، طوری از به شرط چاقو صحبت می‌کند که قیمت پایین هندوانه کوچکم سوژه دقایقی مزاح‌مان می‌شود. نان فروشی شلوغ است اما بخش مهمی از سفره شب یلدای ماست.

لحظه ورود به خانه شیرین‌ترین لحظه شب یلدای من است، بچه‌ها به سمت در می‌دوند و در حالی که دستهایشان را برای گرفتن نان یا خرید اجمالی من باز کرده‌اند ساعتها انتظار برای آمدنم را نشان می‌دهند. نان و هندوانه را علی و نارنگی را فاطمه می‌گیرد، سنگین نیست دختر ۷ ساله‌ام حالا شیردختری شده که تحمل بلند کردن یک تا دو کیلو نارنگی را دارد. هندوانه کوچکی که معمولا هم پوچ در می‌آید سوژه خنده آخر شبمان است که با ۱۰ هزار تومان تخمه آفتابگیردان و یک یا دو انار کوچک سور و سات شب یلدایمان را تکمیل می‌کند.

شب یلدا بعد از خوردن غذا با بازگویی قصه‌هایی که به اصرار بچه‌هایم سالهاست تکرار شده، آغاز می‌شود، از داستان‌هایی که می‌دانم مشتاق شنیدنش هستند یا خاطرات مشترکی را برایمان زنده می‌کنند می‌گویم و برای من همین لبخند‌های آگاهانه از آنچه قرار است یادآوری کنم، لذتبخش‌ است.»

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

اخبار فوری