کد خبر:17432
پ

دغدغه‌های فرهنگی رهبری ۲ / کار فرهنگى در کشور، متناسب با پیشرفت و ریشه دواندن انقلاب در جامعه نیســت

مقام معظم رهبری در خصوص دغدغه‌های فرهنگی خود فرمودند: به لحاظ فرهنگی خیلى برنامه‌ها باید مى‌ریختیم که نریختیم و حقیقتا دستمان از خیلى کارها چه در داخل و چه در خارج کشور خالى است.

به گزارش تحریریه ۳۶۱ درجه ایران، بخشی از دغدغه‌های رهبری در حوزه فرهنگ به تاثیرگذاری این حوزه مربوط می‌شود که در قالب سخنرانی‌ها به آن پرداخته شده است. فرازهایی از فرمایشات مقام معظم رهبری بدین شرح است: من اینطور احساس مى‌کنم که همه رفتارهاى فردى و جمعى ما به عنوان مسئول و رفتارهاى ملتمــان، تحــت تأثیر دو مجموعه عوامل اســت؛ یک مجموعه، آن اســتعدادها و امکانات و اینهاست؛ هوش، توانایی‌ها و استعدادهاى مردم. فرض بفرمایید یک فرد را در نظر مى‌گیریم، یک قسمت از تلاش و فعالیتش در هر میدانى از میدان‌ها، مربوط به آن استعدادها و توانایی‌ها و ظرفیت‌هاى وجودى خودش یا فضایى است که از آن استفاده مى‌کند. بخش دوم، آن عامل مؤثر و جهت‌دهنده ذهنیت اســت. مراد ما از فرهنگ، همان ذهنیت‌هاست. هرجا که من تعبیر فرهنــگ را به کار مى‌برم، مرادم آن معناى عام فرهنگ اســت؛ یعنى آن ذهنیت‌هاى حاکم بر وجود انســان که رفتارهاى او را به سمتى هدایت مى‌کند ـ تسریع، یا کند مى‌کند ـ این، حداقل نیمى از عوامل تعیین‌کننده و پیش‌برنده و جهت‌دهنده به همه رفتارهاست. براى اینکه مسئله، کاملا محســوس شــود و آن نگرانى که در ذهن بنده است، بیشتر واضح گردد ـکه چرا گاهى اوقات به این مســأله، زیــاد مى‌پردازم یک جبهه جنگ را فــرض بفرمایید که یک مجموعه ســرباز، با فداکارى، بــا قدرت تصمیم، با اراده و با ایســتادگى مى‌جنگنــد؛ مثل جنگى که ما هشت ســال در جبهه داشتیم. در آن زمان، شما وارد منطقه‌اى مى‌شدید، مىدیدید یک مشت جوان مؤمن حزب‌اللهى ِ فداکار از جان‌گذشــته، ایســتاده‌اند و مبارزه مى‌کنند. ازهر کدام سؤال مى‌کردید چرا مبارزه مى‌کنید، مى‌گفت وظیفه من اســت. امام گفتند، دســتور دینى من است. دشمن به کشور من تجاوز کرده، مرزها و ناموس مرا تهدید مىکند. ما ملت زندهاى هستیم و باید از خودمان دفاع کنیم. او مجموعه‌اى از باورهاى ذهنى را براى شما در میان مى‌گذارد که اعتقاد به خدا، اعتقاد به قیامت، اعتقاد به شــهادت، اعتقاد به دســتور امام، لزوم اطاعت از امام، اعتقاد به متجاوز بودن این دشمن، اعتقاد به اینکه من ملتى هستم که باید از خودم دفاع کنم، در آن هست. این مجموعه در هم آمیخته در هم تنیده اعتقادات دینى، در بیان او بروز می‌کند. شــما می‌بینید که این اعتقادات موجب شــده است تا این جوان بایستد، از آسایش خانه‌اش، اززندگی، از تحصیل و دانشگاهش دست بکشد، به جبهه برود و جان خودش را به خطر بیندازد؛ احیانا هم، کشته یا مجروح شود و تا آخر عمر با آن بسازد؛ که الان روى چرخ، تعدادى از آنها را مشاهده مى‌کنید. حالا اگر در همین حالى که این جوان در این میدان، با این حرارت مى‌جنگد، یک نفر بیاید، بنا کند در این باورها خدشــه‌کردن و مثلا بگوید، اینکه شــما مى‌گویید این دشمن، متجاوز است، چه تجاوزى؟ ما اول حمله کردیم! شروع کند در ذهنیت او رخنه‌کردن و اعتقاد او را به متجاوز بودن این دشــمن و به فضیلت و ارزش شــهادت، ضعیف کند؛ اعتقاد او را به اینکه وقتى امام دستور داد، باید دستور امام عمل شود، تضعیف کند؛ اعتقاد و باور او را به اینکه یک فرد باید از کشور، از میهن و از مرزهاى خودش دفاع کند، ضعیف کند؛ خب، شما ببینید این جوان ِ مؤمن آماده‌اى که مثل گلوله ســوزانى به ســمت سینه دشــمن حرکت مى‌کرد، با این تبدیل باورها، تبدیل به چه مى‌شــود؟ به یک موجود پشــیمان، متزلزل، مردد و احیانا پشــت به جبهه کرده، تبدیل مى‌شــود. یعنى همین آدم، همین شــخصیت، باهمان استعدادها، باهمان قدرت بدنى، بــاهمان هوش، باهمان توانى که از لحاظ جســمانى و مغــزى و قدرت اراده و تصمیمگیرى داشــت، با تبدیل محتــواى ذهنى خودش، از یک موجود فعال ِ پیشــرو اثرگذار، تبدیل به یک موجود منفعل منهزم می‌شود.  این امر بسیار واضحى است. خب، ممکن است کسى هم برود، آن احساسات، آن ایمان و آن باور را در او تقویت کند، یا در کسى‌که آنچنان نیست، این ایمان را به وجود آورد و از او یک موجود ِ اثرگذار فعال ِ پیشرو آنچنانى بسازد. مــن به این نکته، متنبه شدم که اینکه می‌گوید «ِمداد ِ العلماء افضل ِمن ِدماء الشــهداء» معنایش این است. آن عالم است که مى‌تواند محتواى ذهن انسانى را تبدیل به چیزى کند که از این جسم ـ به اصطلاح رایج امروزـ از این سخت ِ افزار موجود بشرى، یک انسان متعالى، یک انسان پیشرو و یک انسان فعال و مقاوم بسازد. یک عالم مى‌تواند این کار را بکند؛ «مداد العلماء»، واقعا افضل از«دماء الشهداء»است. براى خاطر اینکه همین جوانان طلبه ما در میدان جنگ ـ آن گروه رزمى، تبلیغى که من بارها آنها را در آنجا مشاهده کردم ـ به میدان جنگ مى‌رفتند و انسانها و آدم‌هاى معمولى را تبدیل به آدم‌هاى مقاوم مى‌کردند؛ انســان‌هاى سســت را تبدیل به آدمهاى قرص، و انسانهاى متزلزل را تبدیل به انسانهاى ایستاده داراى مقاومت مى‌کردند. بحث فرهنگ است، بحث ذهن است، بحث قوه دراکه انسانی است، بحث سازندگى شخصیت  انسانهاست و خلاصه، بحث دل است. به قول آن بزرگوارى که مىگوید: َ ِ       ده بود آن، نه دل؛ که اندر وى                                        گاو و خر بینى و ضیاع و عقار! اگر دل،  دل باشد در آن، متاع باب دل وجود خواهد داشــت. مگر اینکه ِده باشد و دل نباشد. آن وقت است که در آن، چوب و سنگ و آهن و کشتزار و گاو و خر و ِ ساختمان چندین طبقه و ثــروت و از این قبیل، فراوان دیده خواهد شــد. شــما با دل به معنــاى حقیقى و صحیحش مواجه هستید. مــن به خاطــر اهمیتى که معتقــدم در باب موضــوع فرهنگ و نفوذ فرهنگى و شــخصیت فرهنگى و کارى که دشمنان و دوستان مى‌توانند در این مورد بکنند، وجود دارد ـ که حقیقتا بــا هیــچ کار دیگر و با هیچ ســازندگى و بناى دیگر، آن را قابل مقایســه نمى‌دانم ـ از اوایل انقــلاب تاکنون، از مقوله فرهنــگ، دغدغه و نگرانى و دلهره بســیارى دارم. این دغدغه و نگرانى، گاهى درک مى‌شــد، گاهى درک نمى‌شد. مواردى که درک مى‌شد، گاهى َتجاوب می‌شد، گاهی نمی‌شد.

واقعا امروز مســائل فرهنگى کشور زمین افتاده است. همه خودشان را فرهنگى مى‌دانند، همه نســبت به مسائل فرهنگى اظهار شوق و علاقه مى‌کنند و آن را در بیانات و اظهاراتشان مهم نشــان مى‌دهند، اما حقیقتا کار فرهنگى در کشور، متناسب با پیشرفت و ریشه دواندن انقلاب در جامعه نیســت. ما امروز خیلى کارهــاى فرهنگى باید مى‌کردیم که نکردیم، خیلى برنامه‌ها باید مى‌ریختیم که نریختیم و حقیقتا دستمان از خیلى کارها چه در داخل و چه در خارج کشور خالى است. لذاست که مسائل فرهنگى حقیقتا درخور این است که به آن، با سعه‌صدر و اهتمام و دلسوزى عمیق و همراه با ِخبرگى و کارشناسى رسیدگى بشود.

همــه کارها را ِخبره‌ها انجام مى‌دهند؛ چر اکار فرهنگى را ِخبره‌ها نباید انجام بدهند وهرکســى وارد میدان کار فرهنگى بشــود و چیزى بگوید و نظرى بدهد و اقدامى بکند؟ متأســفانه خیلى از کسانى که مى‌توانند کار فرهنگى بکنند، به کارهاى اجرایى و یا سیاسى مشغولند، یا حتى اگربا نام فرهنگى هم حضوردارند، باطن کار، کار سیاسى است. یک وقت در یکى، دو سال قبل، یکى از این مجموعه هایى که درکشور با نیات خوبى تشکیل شد، براى کارى پیش من آمدند. در آنوقت، به آنها گفتم که به شما توصیه مى‌کنم به کار سیاسى نپردازید. کار سیاسى، الان این همه متصدى و مباشر ـ وارد و ناوارد ـ دارد و الحمدالله چون کار آسانى است، همه هم وارد مى‌شوند و بعداز یکى، دو روز و چند صباحى، سیاسى مى‌شوند! به آنها گفتم که این خیلى طرفدار و مشترى و مرتکب ومغترف دارد؛ شما بروید در آن حیطه‌اى که دارید، به کار فرهنگى بپردازید. معناى این توصیه این نیست که در رشد سیاسى ذهن مردم تلاش نکنید. خیر، این هم وظیفه همه اســت، این هم خودش یک کار فرهنگى است که انسان تلاش کند مردم رشد سیاسى و قدرت تحلیل و بینش درســت پیدا کنند، حالا وقتى کســى بینش سیاســى پیدا کرد، درست و نادرســتش را خودش بعداً تعیین خواهد کرد. باید قدرت دید حقایق سیاســى در مردم به وجود آید تا در برخورد با جریان‌ها و حوادث سیاســى گیج نباشــند. اگر مردم، قدرت تحلیل داشــته باشــند، این مملکت و انقــلاب را بیمه و تضمین مى‌کنند. هر حادثــه‌اى که در جایى به وجود مى‌آید، مردم باید بتوانند دور و بر حادثه را یک خرده نگاه کنند و بفهمند قضیه چیســت. این، واقعا خیلى مهم اســت. ما الان متأســفانه این را نداریم و یا کم داریــم. هرچه خود انقلاب و ســنگلاخهاى آن، مردم را به پیچ وتاب انداخته و پیشبرده، به جاى خود محفوظ اســت، اما، ما و مجموعه‌هاى ما کمتر تلاش کرده‌اند. البته اوایل انقلاب در این مورد تا چند سالى کارهایى مى‌شــد و بعضى از مجموعه‌ها تلاش مى‌کردند تا مردم را از لحاظ بینش سیاســى جلو ببرند، اما حالا نیست. این، خودش یک کار فرهنگى است. توصیه‌ام به آن مجموعه این بود که شما در کارهاى باندى و اجرایى سیاسى وارد نشوید و به کار فرهنگى بپردازید که متأسفانه غریب اســت. حــالا هم من به آقایان عــرض مىکنم که واقعا کار فرهنگى مهم اســت. بیش از کار سیاسى، باید براى شما کار فرهنگى اهمیت داشته باشد.
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

اخبار فوری