کد خبر:98348
پ

حقیقتی که خیلی ها حاضر نیستند بپذیرند

استعمار اشکال مختلفی دارد که مخلوطی از تصرف سرزمین کشورها تا تصرف ذهن ملت ها وحکام و… را میتوان در آن دید.آنهایی که مبانی تئوری های استعماری را بنا گذاشته اند

جنگ تروآ - اسپوتنیک ایران  , 1920, 01.07.2023

 - اسپوتنیک ایران

به گزارش ۳۶۱ درجه ایران، استعمار اشکال مختلفی دارد که مخلوطی از تصرف سرزمین کشورها تا تصرف ذهن ملت ها وحکام و… را میتوان در آن دید.آنهایی که مبانی تئوری های استعماری را بنا گذاشته اند طی چندین قرن در اتاق های فکر خود راهکارهای مختلف برای پیاده کردن این استعمار تدوین کرده اند.ابتدای امر هم باید متوجه باشیم استعمار با الحاق سرزمین های کشورهای دیگر به کشوری فرق دارد.در قدیم الایام فاتحان و رهبران کشورها اقدام به کشورگشایی می کردند و کشورهای دیگر را تصرف می کردند و به سرزمین خود ملحق می کردند، در آن شرایط سرزمین های الحاق شده و ملت های ساکن در آن از همان حقوق و مزایا برخوردار می شدند که شهروندان کشورهای الحاق کننده از آن برخوردار می بودند.مثلا اگر به دوران کوروش کبیر برگردیم می بینیم ایران از آن زمان بر بیش از ۴۰% جهان بشریت حکومت می کرد ولی کوروش اولین منشور حقوق بشر را صادر کرد که بر اساس آن همه شهروندان سرزمین های ایران از حقوق برابر برخوردار بودند و اینگونه نبود که قوم یا ملتی بر قوم ویا ملتی دیگر ارجح تر باشد و به این ترتیب می بینیم که مثلا در جنگ ها فینیقی ها با دل و جان اقدام به ساخت کشتی های ارتش ایران می نمودند در حالی که مثلا وقتی که اسکندر مقدونی فینیقیه آن زمان که در حال حاضر لبنان و فلسطین و بخش های ساحلی سوریه است را تصرف کرد آنها حاضر نشدند برای ارتش وی کشتی بسازند چون او آنها را مساوی با یونانی ها و یا اروپایی ها نمی دانست.امری که نشان می دهد این دیدگاه که برخی نسبت به برخی دیگر برتری دارند از آن زمان هم وجود داشته.به هر حال در برهه هایی که وحشی های شمال اروپا معروف به وایکینگ ها شروع کردند سرزمین های دیگر را تصرف کردن عملا موجی از سرقت منابع سرزمین های دیگر راه افتاد و به جای اینکه فاتحان اینبار به دنبال آن باشند که دیگر سرزمینها را به سرزمین خود الحاق کنند به دنبال آن بودند که هر آنچه دیگران دارند را به سرقت ببرند ووقتی مطمئن شدند که دیگر چیزی برای سرقت بردن وجود ندارد سرزمین ها و ملت های دیگر را به حال خود رها کنند و بروند جای دیگری برای دزدی.مانند کاری که مثلا آمریکا با افغانستان ویا عراق و یا… کرد.همان دزد ها و غارتگرها بعدها که مال و منال و ثروت های باد آورده دست پیدا کردند به سمت رفاه بیشتر در زندگی خود رفتند و شروع کردند سرزمین های خود را با اموالی که از دیگران به سرقت برده بودند آباد کردن.کاخ های آنچنانی بسازند و لباسهای آنچنانی بپوشند و غذاهای آنچنانی بخورند و…برای اینکه میان همدیگر هم با مشکل مواجه نشوند شروع کردند قوانین و مقرراتی را تدوین کردن و این را تمدن جدید نامیدند.بدیهی است که زندگی مرفه و ضابطه مند برای همه جذابیت داشته باشد و به همین دلیل هم هست که می بینیم بسیاری از آنهایی که به این کشورها سفر می کنند تحت تاثیر قرار می گیرند و تصور می کنند که آن سبک زندگی را می توانند به کشور خود منتقل کنند و می توانند مانند آنها باشند.این دیدگاه هم در کشورهای مختلف به انواع مختلف مشاهده می شود.مثلا در برهه ای مشاهده می کنیم که موج اروپایی شدن در ترکیه بیداد می کند و ترکها به هر دری که می توانند می زنند و هر کاری که می توانند انجام می دهند تا عضو اتحادیه اروپا شوند و به قول معروف اروپایی شوند.این موج حتی در روسیه هم راه افتاده بود و زمانی که شوروی سابق فروپاشید بسیاری از روسها با این باور که روسها هم اروپایی هستند به دنبال همراهی با کشورهای غربی بودند.حتی در میان بسیاری از کشورهای اروپای شرقی هم این موج موجب آن شد که بسیاری از این کشورها به آن سمت بروند وملت ها تصور کنند که آنها نیز می توانند مثل آن غربی ها باشند.البته ما نیز در ایران این چالش را ده ها سال است که داریم و هنوز نتوانسته ایم با آن کنار بیاییم.از زمانی که اولین دانشجوهای ایرانی، زمان امیر کبیر، به اروپا سفر کردند تا علم روز را کسب کنند و با خود به ایران بیاورند چالش تاثیر پذیری آنها از فرهنگ اروپایی هم با آنها به ایران آمد.ماجرای نهضت و انقلاب مشروطه هم تحت تاثیر افکار همین ها بود.اینها تصور می کردند که اگر ایرانی ها هم ساختار سیاسی مشابه کشورهای اروپایی داشته باشند می توانند زندگی شبیه آنها داشته باشند.نکته ظریفی که اینها متوجه آن نبودند این بود که آن ساختارهای سیاسی برای آن کشورها ساخته شده و سالها طول کشیده تا آن ملت ها متوجه شوند که چه ساختار سیاسی ای مناسب آنها است و آن را پیاده کنند و اینگونه نیست که ما بتوانیم یک ساختار سیاسی را از جایی نسخه برداری کنیم و در کشور خود پیاده کنیم.شما اگر به ساختار کشورهای مختلف، از جمله اروپایی، نگاه کنید می بینیم هر کدام یک ساختار خاص خود را دارند، یکی پادشاهی مشروطه است و دیگری جمهوری و یکی دیگر پارلمانی و…زمانی که بحث جنبش مشروطه مطرح بود جوانان تحصیل کرده ایرانی بر سر اینکه چه نوع حکومتی به درد ایران می خورد بحث داشتند و بیشتر بحث شان بر این بود که در کشورهای دیگر چه نوع حکومتی وجود دارد و کدام را می توان در ایران پیاده کرد و در نهایت به نتیجه رسیدند که نوع پادشاهی مشروطه مناسب ایران است، ساختار سیاسی ای که در آن زمان در انگلیس وجود داشت.اما آنها متوجه نبودند که آن ساختار برای انگلیس درست شده نه برای ایران وما در ایران آن فرهنگ سیاسی که در انگلیس وجود دارد را نداریم که بخواهیم آن ساختار را پیاده کنیم.آنها تصور می کردند تغییر باید از بالا به پایین صورت بگیرد در حالی که اصولا همه جای دنیا تغییر از پایین به بالا صورت می گیرد، یعنی ساختار سیاسی حکومتی باید مانند یک هرم باشد که از پایین هرم ساخته می شود تا به راس هرم برسد.البته ما هنوز هم در ایران همین مشکل را داریم، یعنی فرهنگ سیاسی ما بر اساس ساختار هرم وارونه است و به این گونه می باشد که مثلا اگر فردی به سمت ریاست جمهوری در کشور برسد پایین هرم قرار می گیرد و بعد به ترتیب همه ساختار سیاسی آن دوران دولت روی دوش آن شخص بنا می شود.مثلا زمانی که مرحوم هاشمی رفسنجانی رئیس جمهوری شد به یکباره رفتند حزب کارگزاران را ایجاد کردند و بسیاری عضو آن حزب شدند در حالی که اول باید حزب تشکیل می شد و بعد حزب مردم را جذب می کرد و بعد رئیس جمهوری از درون حزب بیرون می آمد.می بینیم که این ماجرا در دوره های دیگر هم تکرار می شود، چه در دوران اصلاحات که حزب مشارکت ایجاد شد و یا دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد که بهاری ها شکل گرفتند یا دوران آقای روحانی که اعتدالی ها شکل گرفتند و…جالب اینکه هیچ کدام از روسای جمهوری ایران هم هیچوقت حاضر نشدند خود را وابسته به یک جریان سیاسی معرفی کنند، درحالی که در همه جای دنیا تکلیف مقامات سیاسی مشخص است که وابسته به کدام جریان سیاسی هستند.به هر حال برای اینکه از اصل موضوع خودمان دور نشویم باید بگوییم اصلی ترین مشکلی که هنوز در مملکت ما وجود دارد این است که بسیاری هنوز متوجه آن عبارتی که آقای بورل یکبار مطرح کرد نشده اند (اتحادیه اروپا بهشت است و باقیمانده جهان جنگل).این عبارت آقای بورل عملا نشان می دهد دیدگاه کشورهای استعمارگر به چه صورت است.امروزه هنوز کشورهای اروپایی و البته آمریکا و کانادا و استرالیا خودشان را بهشت روی زمین می دانند ودیگر مناطق جهان را جنگل ها و مستعمره های خود.تصور اینکه برخی بروند در این کشورها زندگی کنند و حتی شهروند این کشورها شوند و بعد جزو آنها به حساب آیند هم تصور ساده روحانه ای بیش نیست.صدها سال هم که جد اندر جد هم در این کشورها زندگی کنید باز هم شما به عنوان شهروند کشوری که جنگل است به حساب می آیید و فقط تا جایی که بتوان شما را استعمار کرد و از توانمندی شما بهره برد برایشان ارزش دارید وهمین که دیگر چیزی برای ارائه دادن نداشته باشید برای آنها ارزشی ندارد مگر اینکه ذاتا جزو قومیت هایی باشید که از همان سرزمین های استعمارگر هستند.اینکه مثلا برخی بروند و صاحب منصب سیاسی مانند نمایندگی و یا حتی نخست وزیری و یا … هم شوند باز هم همه اش برای این است که بتوان از استعمار توان آنها بهره برد.چه بپذیریم چه نپذیریم واقعیت امر این است که دلیل اینکه امام خمینی (ره) موفق شد در ایران انقلاب کند این بود که وی متوجه این نکته شده بود و پانزده سال تبعید خود را صرف مطالعه و تحقیق درباره نوع حکومتی که بر اساس فرهنگ ملت ایران باید ایجاد کرد نمود و در نهایت بحث ایجاد حکومت اسلامی را مطرح کرد و خوب مردم انقلاب کردند و آن حکومت را پیاده کردند.تصور اینکه مثلا یک نظام مشابه یکی از کشورهای دیگر را بتوان در ایران پیاده کرد تصور ساده لوحانه ای بیش نیست، عملا هر کس چنین بحث ای را مطرح می کند یا چیزی از سیاست نمی داند یا روی فرهنگ سیاسی مردم ایران تحقیق نکرده.تا به امروز هم که صحبت می کنیم هنوز حتی یک ایده ساده درباره اینکه کدام نوع حکومت مناسب ساختار فرهنگ سیاسی ملت ایران است به جز آنچه که امام خمینی (ره) توسط هیچ کس مطرح نشده و هرچه را که می بینیم و می شنویم فقط بحث های پراکنده ای است که هر کدام از افراد تحت تاثیر ساختار سیاسی کشوری که در آن زندگی می کنند مطرح می کنند.آنچه را که باید درک کرد این است که ما هیچوقت مانند دیگران نیستیم و دیگران هم مانند ما نیستند، ما خودمان هستیم و بس.حتی اگر برویم و پنجاه سال هم در آمریکا زندگی کنیم و یا حتی آنجا هم به دنیا بیاییم، بعد از پنجاه سال به ما می گویند آمریکایی ایرانی تبار است و نه صرفا آمریکایی.همین جریان هم در همه جای دیگر دنیا از کشورهای اروپایی گرفته تا عربی، از شرق دنیا گرفته تا غرب دنیا وجود دارد.ملت هایی موفق هستند که توانسته باشند این نکته ظریف را درک کنند و آن این است که باید ساختار سیاسی مان بر اساس فرهنگ سیاسی و اجتماعی مان باشد.به نظر می رسد تا زمانی که ایده ای بهتر از ایده امام خمینی (ره) وجود نداشته باشد بهترین راه هم این است که تلاش کنیم همین که داریم را درست پیاده کنیم.در پایان هم باید بگویم اینکه کدام ساختار حکومتی وجود دارد شاید آنقدر مهم نباشد تا اینکه مردم چه کار می کنند.کشور را مردم آن کشور می سازند و نه ساختار حاکم بر آن کشور، همه جای دنیا ساختار مجبور به تبعیت از مردم است.هر ساختار سیاسی ای در هر کشوری وجود داشته باشد تا زمانی که مردم خودشان ساختار فرهنگ سیاسی و اجتماعی نداشته باشند فایده ای ندارد.ایدئولوژی فکری امام خمینی (ره) بر مبنای عدالت و مساوات و برابری و ساده زیستی و نبود زندگی طبقاتی وتقسیم مساوی منابع خدادادی وامکانات وبرادری و… ملت بوده و هست.فقط اگر همان کلمه آخر، یعنی برادری را بگیریم و جلو برویم می بینیم که بر همان اساس ما باید آنگونه با همدیگر رفتار کنیم که انگار با برادر خود رفتار می کنیم، اگر مشکلی وجود دارد به همدیگر کمک کنیم، اگر هم برادرمان یا خواهرمان اشتباهی می کند با این دیدگاه با او رفتار کنیم که انگار با خواهر و یا برادر واقعی خودمان رفتار می کنیم، اگر نیازی دارد همانگونه که به فکر خواهر و برادر خود هستیم به فکر دیگری هم باشیم، اگر در اداره ای کار می کنیم که مسئولیتی دستمان است و می توانیم برای دیگری کاری انجام دهیم همه را به دید خواهر و برادر خود ببینیم و کار آنها را به همان شکل راه بیاندازیم، اگر اموالی در اختیار ما است تصور کنیم که این مال مال همه ما است و باید همان قدر که از مال خانواده خود نگهداری می کنیم در حفظ آن کوشا باشیم، اگر در جایی اتفاقی رخ دهد که کسی بخواهد مال کسی را بدزدد و یا به کسی تعرض کند مثل اینکه از خواهر و برادرمان دفاع می کنیم از آن فرد دفاع کنیم و…شاید باورتان نشود اما همین فرهنگ خواهری و برادری فرهنگ اصیل ما ایرانی ها است، بروید مقداری درباره فرهنگ اجتماعی خودمان تحقیق کنید.شاید در برخی از این فیلم ها دیده باشید که مثلا درباره بچه محل صحبت می کنند و اگر مثلا دختری اهل یک محل باشد مانند این می باشد که ناموس همه پسرهای محل است، چرا؟ چون همه به اون دختر مانند خواهر خود نگاه می کنند و همیشه فرهنگ ما همین بوده.اگر یکی از بچه محل ها درجایی گیر کند بچه محل های دیگر به او کمک می کنند تا از مشکل بیرون بیاید، چرا؟ چون بچه محل برادرشان به حساب می آید.همین مساله بچه محل بودن را بگیرید و به کل کشور باید تعمیم دهید.زمانی که جوانان ما رفتند و جبهه جنگیدند نیامندند بگویند می جنگم چون مثلا به من فلان مقدار حقوق می دهند (آنگونه که مثلا در کشورهای دیگر هست) یا اینکه می جنگم چون بعدها قرار است فلان پست و مقام و سمت و یا امتیاز ویا… را به من بدهند.همه رفتند جبهه جنگیدند برای اینکه از خاک و ناموس خود دفاع کنند.کدام خاک؟ خاک وطن مشترک، کدام ناموس؟ خواهران ومادران وفرزندان همه.مگر از جان عزیزتر هم وجود دارد، جوانان ما رفتند و جانشان را فدا کردند تا خاک وطن و ناموسشان را حفظ کنند.اگر می بینیم امروزه مثلا فلان کالا کم است ولی خودمان در خانه داریم چرا نباید به فکر خواهران و برادران خود باشیم که در خانه شان شاید فلان کالا نباشد؟اگر احیانا می بینیم که در جایی حقی از کسی ضایع می شود چرا نباید فکر کنیم که این حق خواهر و برادرانمان است و ما باید در کنارش بایستیم تا حقش را بستاند؟اگر جایی می بینیم که کسی نسبت به خواهر و یا برادرمان زور میگوید و یا حق کشی می کند چرا نباید کنارش بایستیم و بگوییم خواهر و برادرش کنارش هستند؟اگر جایی می بینیم که کسی از موقعیت خود سوء استفاده می کند و یا اختلاس می کند و یا رانتخواری می کند و یا … چرا نباید در مقابل اش بایستیم و بگوییم تو داری حق ما وخواهر وبرادر ما را می خوری؟اگر سدی بسته می شود و آب کم می آید فکر کنیم که خواهران و برادرانمان کمبود آب دارند، کمتر مصرف کنیم که به آنها هم برسد.و…اگر همین فرهنگ خودمان را از میان خودمان شروع کنیم پیاده کردن و همه مان به آن پایبند باشیم آنوقت است که بدنه هرم قوی می شود و کم کم این بدنه بالاتر و بالاتر می رود و آنوقت است که آن افراد فاسد و رانتخوار و سوء استفاده جو وخائن و… را می توانیم از میان خودمان بیرون کنیم و یک ساختار سالم در کشور خود داشته باشیم.این است فرهنگی که اصول ایدئولوژی امام خمینی (ره) بر اساس آن استوار است هر وقت این ایدئولوژی فکری را توانستیم پیاده کنیم و هر وقت همه ما بر همان اساس کار کردیم آنوقت می توانیم بحث کنیم ببینیم این تفکر مناسب ما بوده و هست یا اینکه نیست.آنهایی که پنجاه سال پیش انقلاب کردند به خوبی می دانستند چه کار می کنند و کاملا مطمئن بودند اگر این ایدئولوژی فکری که امام خمینی (ره) مطرح می کند پیاده شود الگوی مناسب برای کشور است، باید دید چه قدر از آن امروزه پیاده می شود؟

منبع
اسپوتنیک
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

اخبار فوری